کنایه از شادی کردن و خوشحالی نمودن و فریاد زدن از روی شوق و انتعاش خاطر باشد دربدست آمدن چیزی که مردمان همه طالب آن باشند. کله برانداختن. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کلاه انداختن. کنایه از شادی کردن به جهت بدست آمدن چیزی دلخواه. خوشحالی کردن. (فرهنگ فارسی معین) : دید او را کله انداخت ماه. امیرخسرو (از فرهنگ رشیدی). و رجوع به کلاه انداختن و کله برانداختن شود
کنایه از شادی کردن و خوشحالی نمودن و فریاد زدن از روی شوق و انتعاش خاطر باشد دربدست آمدن چیزی که مردمان همه طالب آن باشند. کله برانداختن. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کلاه انداختن. کنایه از شادی کردن به جهت بدست آمدن چیزی دلخواه. خوشحالی کردن. (فرهنگ فارسی معین) : دید او را کله انداخت ماه. امیرخسرو (از فرهنگ رشیدی). و رجوع به کلاه انداختن و کله برانداختن شود
پنهان انداختن در خاک چیزی که بدزدی رفته تا دزد رسوا نشود. خاک اندازان و خاک ریختن نیز گویند و این در هندوستان مرسوم است. (آنندراج). رجوع به خاک انداز شود: گفتمش دزدیده ای دل را و خون کردی جگر گفت سیفی خاک ریزم گر بمن داری گمان. سیفی بدیعی (از آنندراج). خاک بر هر طرف تودۀ افلاک انداز نشود یافته آن گم شده بی خاک انداز. ملاطغرا (از آنندراج)
پنهان انداختن در خاک چیزی که بدزدی رفته تا دزد رسوا نشود. خاک اندازان و خاک ریختن نیز گویند و این در هندوستان مرسوم است. (آنندراج). رجوع به خاک انداز شود: گفتمش دزدیده ای دل را و خون کردی جگر گفت سیفی خاک ریزم گر بمن داری گمان. سیفی بدیعی (از آنندراج). خاک بر هر طرف تودۀ افلاک انداز نشود یافته آن گم شده بی خاک انداز. ملاطغرا (از آنندراج)